ای آفتاب حُسن به زیبائیت سلام وی آسمان فضل به دانائیت سلام در صبر شاخصی به شکیبائیت سلام تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست
یکی از مواردی که همواره در ادیان الهی مورد نکوهش قرارگرفته است؛ مسئله سحر و جادو میباشد. تعداد این آیات در کتب مقدس بهقدری است که خارج از حوصله این مجال است. سوءاستفاده از این اذکار ازجمله انحرافات گروهی از یهود بود که موجب طرد شدن آنها شد؛ چنانکه مجامع مذهبی-صهیونیستی تمایلی به رسانهای شدن این اقدامات ندارند بنابراین نگارنده در تدوین نوشتار حاضر با کمبود شدید منابع انگلیسی، عربی و عبری روبرو بوده است.
فطري بودن شناخت خداوند متعال انسان را ـ فطرتاً ـ همراه علم و معرفت آفريد. به همين دليل است كه او از بدو خلقت و طفوليت به دنبال شناخت حركت كرده، ميپرسد: چرا؟ چگونه؟ و كجا؟ در روايات مذهبي آمده است كه خداوند متعال، بندگان را جز براي شناخت نيافريد. در تفسير اين كلام خداوند كه: و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون.1 و جنّ و انس را نيافريديم جز براي آنكه مرا بپرستند. از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمودند: «براي آنكه او را بشناسند.»2 امام حسين(ع) نيز ميفرمايkد: «همانا خداوند عزوجلّ بندگان را نيافريد، جز براي آن كه او را بشناسند.» به ايشان عرض شد: معرفت خدا چيست؟ فرمودند: «شناخت اهل هر زماني، امامشان را كه اطاعت و پيروياش بر آنان واجب است.»3
در سال 1373 هجري شمسي قضيه و داستاني از مرحوم آقا شيخ مرتضي زاهد را از زبان حضرت آيتالله العظمي بهجت در دفترچهاي يادداشت كرده بودم. اين قضيه را در اولين جمعة بعد از ماه مبارك رمضان، بعد از جلسة روضة خانة ايشان از معظم له شنيده و يادداشت كرده بودم و حالا هم براي ثبت نهايي دوباره به حضورشان رسيدم و نكاتي را جويا شدم.
آن روز حضرت آيتالله بهجت در ابتدا ماجراي آقا سيد حسن را تعريف كردند؛ ماجرايي بسيار زيبا، لطف و طرب انگيز كه در نجف اشرف اتفاق افتاده است. مرحوم آقا سيد حسن در شهر نجف اشرف زندگي ميكرد او شيعه و مؤمني با تقوا و اهل ولايت بود. آقا سيد حسن در يكي از سالهاي حياتش مشكلات و گرفتاريهاي بسيار سنگيني پيدا ميكند.
روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب ذره ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب ما کجا تمثیل روی بی مثال آفتاب اذن دادند و خریدند و بها دادند باز ناز کردند و رها کردند و جا دادند باز
متوکل که کینه عجیبی از امام هادی (علیه السلام) و سایر علویان داشت، با اینکه امام را از مدینه به سامرا کشانده بود و ایشان را تحت نظر داشت و شهر سامرا مانند زندان برای امام بود، ولی پای خود را از این هم فراتر گذاشت و دستور داد آن حضرت را زندانی کنند.
در اتاق را باز کردم و در حالیکه چادرم را از سرم برمیداشتم، گفتم: «مریم خانم سلام، شانس آوردم باران گرفت، وگرنه...» جوابی نیامد. وقتی نگاهم را چرخاندم در جا خشکم زد. باورم نمیشد، یعنی این همان مریم دو، سه ماه پیش است. زیر لب گفتم: «مریم و سجاده! چه میبینم؟ داری سر به سرم میگذاری؟ آره جان خودت، لااقل اگر نمازخوان نیستی، با من از این شوخیها نکن!» باز هم ساکت بود، کیفم را به گوشهای انداختم. هنوز باورم نمیشد؛ نگاهم را دور اتاق چرخ دادم، پنجرهها بسته بود. انگار از اول فکر همه جا را کرده بود. خصوصاً اینکه در حیاط را هم برایم باز گذاشته بود. به مریم خیره شدم. دلم میخواست زودتر از کارش سر در بیاورم. اتاق کاملاً ساکت بود، طوری که صدای نفسهایم را میشنیدم. از جا برخاستم و کنارش ایستادم. گفتم: «شما که استعفا داده بودی، اینطوری مهمان دعوت میکنی؟» آرام گوشم را نزدیک او بردم، خیلی عجیب بود، صدای گریهاش که به سختی آن را پنهان میکرد بر تعجبم افزود. ابروهایم را در هم کشیدم و دستم را زیر چانه گذاشتم. مریم خم شد و بعد از بلند شدن از رکوع، زانوهایش را روی زمین ثابت کرد و با تمام وجود پیشانیاش را به مهر چسباند. هر فکری را از ذهنم گذراندم.
شتر مرغ در ۲ – ۴ سالگی از نظر جنسی به بلوغ می رسد . تولید مثل در شتر مرغ ها وابسته به نور است و با افزایش طول روز فصل تولید مثل آغاز می شود. اندازه ی بیضه های شتر مرغ در طول فصل تولید مثل ممکن است تا ۴ برابر افزایش یابد . پرنده های نر در خارج از فصل تولید مثل اسپرم تولید نمی کنند و تولید اسپرم که تحت کنترل هورمون FSH می باشد در این فصل اتفاق می افتد .