هارون الرشید با ابرو به مرد جادوگر اشاره کرد که یعنی «برنامهای را که با هم برای کوچک کردن موسی بن جعفر(علیه السلام) ترتیب داده بودیم، اجرایی کن!» و مرد جادوگر با پوزخند سری تکان داد که یعنی: «چشم امیرالمؤمنین!» و نگاهش را به نانی دوخت که امام کاظم(ع) قصد داشت آن را از روی میز بردارد. مرد جادوگر وردی خواند و نان از دست امام کاظم(ع) به پرواز درآمد و از ایشان دور شد.
هارون الرّشید، لبخندش را فرونشاند و دوباره نگاه کرد که چگونه امام، دست بُرد تا نان دیگری بردارد و دوباره آن نان پرواز کرد و دور شد و دوباره و دوباره. بعد از این، همه خندیدند. امّا خندهی همه را یک واقعهی عظیم و شگفتآور خاموش کرد.
هالیوود مرکز فیلمسازی آمریکا با سود خالص بیش از20 میلیارد دلار در سال، 78درصد سینماهای جهان را تغذیه می کند و اهداف خود را به زبان تصویر ترجمه و القا می کند. هالیوود اگر چه در جهان به عنوان یک صنعت سینمایی با تولید سالانه حدود 700 فیلم شناخته شده است ولی عملکرد آن اثبات کرده که این صنعت بیش از آنکه در خدمت هنر باشد در خدمت سیاستمداران آمریکایی و صهیونیسم و اهداف جنگطلبانه آنهاست. شاید به نظر برسد که قدرتمندان اصلی در هالیوود کارگردان ها، ستارگان و یا حتی تهیه کنندگان هستند اما در این میان نباید سایه صهیونیست ها را بر پیکره صنعت فیلمسازی نادیده گرفت. سینمای آمریکا هر روزه مشغول ساخت فیلمهایی است که به حمایت آشکار از صهیونیستها می پردازد.
پس از فتح مکّه و برقراری امنیّت در شهرهای آن منطقه، نیروى اهریمنى شیطان، این بار سراغ قبایل اطراف مکه رفت و آنجا را دامنه فعالیت خویش قرار داد و گروهى از بت پرستان و سرکردگان آن سرزمینها را که هنوز مسلمان نشده بودند و حضرت محمد(ص) را به عنوان یک کشور گشایى که مىخواهد همه قبایل را تحت تسلط خویش در آورد و بر آنها حکومت کند، مىشناختند، تحریک کرد تا جبهه واحدى بر ضد پیغمبر اسلام(ص) تشکیل دهند و پیش از آنکه از طرف مسلمانان مورد حمله قرار گیرند، آنها براى جنگ و حمله آماده شوند.
یکی از مهم ترین حوادث تاریخ اسلام فتح مکه در سال هشتم هجری است. همان طور که در ماجرای صلح حدیبیه بیان شد یکی از مواد پیمان نامه صلح حدیبیه این بود که بستن پیمان دوستی بین طوایف، آزاد است و شکستن اجباری آن از ناحیه ی دیگری برخلاف اصول پیمان نامه است؛ ولی این صلح تا زمانی محترم است که نقض نشود و نقض آن توسط هر کدام از طرفین، آن را باطل میکند. بر این اساس، بعضی از طوایف با بعضی دیگر، پیمان بستند، از جمله: قبیلة «بنی بکر» با قریش، و قبیلة «خزاعه» با مسلمی.
زمان امام رضا (علیه السلام) و مطرح شدن مسئله ی ولایت عهدی از جانب مأمون، یکی از حساسترین دوران ها برای شیعیان محسوب می شود. اگر امام رضا (ع)، با زیرکی خود، پاسخ عمل شیطانی ولی هوشمندانه ی مأمون را نمی داد، مسئله ی امامت که از زمان امام علی (ع)، خاری در چشم دشمنان شیعه بود، فرو می ریخت. امّا این وضعیت خطیر چگونه بود و امام رضا (ع)، در نجات شیعیان چگونه ابتکار عمل را به دست گرفتند؟
یکی از اساتید دانشگاه ما در دانشگاه علّامه طباطبایی تهران، روزی حرف زیبایی زد که مدّتهاست در ذهن من مانده و در جستوجوها و پژوهشهایم، به حقّانیت آن رسیدهام. او میگفت: «احکام تأسیسی اسلام به تعداد انگشتان دست هم نمیشود.» و به زبان ساده یعنی: آن احکامی که خود اسلام پایهگذار آن بوده است، تعدادش کمتر از انگشتان دست است. ساده تر بگوییم: هرآنچه از احکام امروز در آیین اسلام میبینیم، از قبل در آیینهای پیشین وجود داشته است و اسلام فقط بر آن صحّه گذاشته است؛ مگر هشت، نُه حکم! خوب است شمایی که هر روز سرتان در تلگرام و اینستاگرام و ... چرخ می خورد و روزانه از بسیاری از انسانها حرفهای نامربوطی راجع به احکام اسلام میشنوید، این حرف را به یاد داشته باشید. مثالش هم میشود مجوّز چند همسری.
عبدالله(1) نگاهی به جمعیّت جمع شده در مسجد کرد که سر در گوش یکدیگر فرو برده بودند و زمزمه میکردند. قرار بود «شیبة بن عَفان»، که به تازگی فرماندار «مدینه» شده بود، به مسجد النبی(صلی الله علیه و آله) بیاید و برای نماز جمعه خطبه بخواند. وقتی شیبة از میان جمعیت رد میشد، گوشهی یک ابرویش را بالا برده و عبای گرانقیمتش را در دست میفشرد. عبدالله ابرویی بالا انداخت و پیش خودش نتیجه گرفت: «او از همانهایی است که ما شیعیان را رافضی(2) می خواند و خونمان در شیشه می کند.» و نگاهی به جمعیت اهل تسنّن انداخت که با خوشحالی، به پای شیبة می ایستادند و در خفا در دلش گفت: «بله! باز هم باید تقیه(3) کرد! توکّل بر خدا!»
منصور دوانیقی سبیلش را میجوید. عبدالله(1) تا کنون خلیفه را چنین خشمگین ندیده بود. علّتش را میدانست و سخت میتوانست جلوی پوزخند زدنش را بگیرد. تمام نقشههای خلیفه نقش بر آب شده بود هیچ؛ قدرتی از قدرت اهل بیت(علیهم السلام) آشکار شده بود که دهها سال تلاش بنیامیّه و بنیمروان و البتّه مؤسّسان بنیعبّاس برای پنهان کردن و کتمان آن صرف شده بود. عبدالله دقیقاً ماجرا را میدانست.
ماجرا از آنجایی آغاز شده بود که منصور فریاد کشان به جلّادی از جلّادان خدمتگزارش دستور داده بود که به محض دیدن جعفر بن محمّد(علیه السلام) گردنش را بزند! آن هم به خاطر شایعهای که خبرچینی دروغگو به او داده بود و گفته بود: «جعفر بن محمّد(ع) برای قیام کردن علیه خلیفه، یار و یاور جمع میکند!»
حفظ خونسردی و مثل آتشفشان فوراننکردن، کار سختی است. اما با بهکارگیری این روشهای ساده و البته کمی تمرین و صبوری و وقتگذاشتن میتوانی کمکم خودت و عصبانیتت را کنترل کنی.
یكی از علما دربارة منبر فقه اهل بیت(ع) گفته است: این منبر صاحب دارد! سخن امروز ما هم در مورد صاحب این منبر، یعنی امام جعفر بن محمّد صادق(ع) است. این منبر صاحب دارد. ما به او ستم میكنیم و در حقّ او كمكاری میكنیم و مقصّریم. پس امروز بهتر است كه به خاطر ستمها و كمكاریهای خود، عذرخواهی كنیم. براستی ما از امام صادق(ع) چه میدانیم؟ و ما برای امام صادق(ع) چه كرده ایم و چه می كنیم؟
«سَدیر صیرفی»، لذیذترین غذای عمرش را میخورد. رو به رویش، لذیذترین منظره بود و پیش رویش، پاکترین خوراک. دیدن رخسارهی سرخ و زرد مولایش حضرت باقرالعلوم(علیه السلام)، بیش از هر چیز گوارا و دلچسب بود و آنچه این نشست را دلچسبتر میکرد، همنشینی با او بر سر یک سفره بود.
سربند سیاه هشام بر پیشانی اش می درخشید. دانه های عرق زیر چشمش از خنده های گاه و بیگاهش در حال ریزش بود. درباریان صدای خنده به آسمان بلند کرده بودند و در دست هر کدام ران مرغی بود و جام شربتی. محمّد بن علی(علیه السلام) دست روی دست گذاشته بود و زیر لب برای این جماعت غفلت زده طلب اسغفار می کرد. صادق آل رسول(ع)، دوشادوش پدر نشسته بود و صورتش از فرط ناراحتی گر گرفته بود. هشام دست بلند کرد و همه را به سکوت دعوت کرد. صدای خنده ها یکباره قطع شد.
حضرت عبدالعظيم (ع) از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي (ع) است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد. ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم(ع) در شهر مقدّس مدينه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم يعني امام موسي کاظم (ع)، امام رضا(ع)، امام محمّدتقي (ع) و امام عليّ النّقي (ع) مقارن بوده و احاديث فراواني از آنان روايت کرده است . از آنجا که از ايشان از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي (ع)است به حسني شهرت يافته است.
ابلیس در ماجرای سجده بر آدم(ع) رسماً اعلام کرد: «لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصین؛(1) آدم و نسلش همگی را اغواء خواهم کرد. مگر بندگان خالص شدهی تو.» و میبینیم که اولین برنامهی او دربارهی آدم و حوا برهنه کردن آن دو است که وادارشان کرد از آن درخت ممنوعه خوردند و پوشششان ریخت. (2) ابلیس فوراً فهمید که اشتباه کرده است؛ زیرا به نفع او بود که آدم و حوّا در همان لاک سخت خود میماندند و اینک به دست خود موجبات کمال آن دو را سرعت بخشیده است. اگر از آن درخت نمیخوردند نسلها طول میکشید تا انسان از لباس لاکی و سختپوستی بیرون آید. ابلیس در همان زمان متوجه نقطه ای حساس در روح آن دو شد:
شراب، داشت در دست عبدالملک بن مروان کج میشد و بر زمین میریخت که کسی جلو دوید و جام را از دست خلیفهی مست مسلمانان گرفت! خلیفه شاد بود. شاد شاد. روزگاری، امیری تنها در سرزمین «شام» بود و امروز با فتح «کوفه» و کشتن «مُصعب»، چیزی به خلیفه شدنش نمانده بود. عبدالملک، نگاهی حریصانه به سرِ مصعب که بر طبقی پیشرویش بود، انداخت و قهقههای شادمانه سر داد؛ امّا طولی نکشید که کسی، عیش خلیفه را منقضی کرد.
فَرَزدَق، نامهی امام سجّاد(علیه السلام) را به سینه چسباند و لبخندی بغض آلود بر لبش نقش بست. دستانش را که حالا چروک خورده و بیجان شده بود بالا آورد تا به آخرین سکّههای باقیمانده از صلهی شگفتانگیز مولایش، نگاهی دقیق تر کند. صلهای که بعد از آن شعر بلند گرفته بود. بعد از آن ماجرای غریب.
اگر قواعد فیزیک را خوب بشناسید، حتماً تعجّب می کنید اگر بشنوید که «فلانی! من آب را در دمای 50 درجه به جوش آوردم!» و اصلاً باور نمی کنید که کسی به شما بگوید: «آتش مرا خنک کرد!»؛ چرایش هم معلوم است. اگر قواعد فیزیک بخواهند هر روز عوض شوند و تغییر شکل بیابند، اگر آتش یک روز بسوزاند و یک روز خنک کند، اگر آب یک روز در دمای زیر صفر یخ ببندد و یک بار به جوش بیاید، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود! خداوند نه فقط جهان فیزیکی، بلکه جهان متافیزیک را هم با همین دقّت در قواعد و قوانین بنا کرده است؛ بنابراین اگر قوانین خداوند را بشناسیم، بسیاری از پیشآمدها را می توانیم پیش بینی کنیم. مثلاً همین «ربا»! بگذارید برایتان راحت تر بگویم.
تو را مولا، تا قیامت توصیف نمیتوانم کرد. اگر هر روز اینروزها تا قیامت، در وصف تو بکوشم و شبهایش را به گردآوری بزرگی و بزرگمنشیات بیدار بمانم. تو آنی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، برترین مخلوق که بالاتر از او مخلوقی نیست، دربارهاش فرمود: «او هزار هزار فضیلت دارد و او خود بزرگتر و پرفضیلتتر از آنهاست.»(1) گویی که گفته باشد: خلایق! بشمرید! وصف کنید! بگویید! آنی که گفتید و شنیدید کجا و علی بن ابیطالب(علیه السلام) کجا!
حتما شما هم به تفاوت حس و حال ماه مبارک رمضان با سایر ماه ها پی برده اید. روز و شب هایی پر از احساس معبود. حالا به نظر شما چطور باید یک ماه شب زنده داری و دعا و عبادت را به اتمام رساند؟ بزرگان دین ما در پایان این ماه عزیز به شب زنده داری و عبادت مشغول می شدند و توصیه هایی برای ما دارند: در توصیه ای از پیامبر خدا (ص) می خوانیم: « هرکه شب عید فطر و قربان و شب نیمه شعبان را احیا بگیرد، در آن روزی که دل ها می میرند دل او نمیرد.»(1)
بعضی چیزهایی که امروز به سادگی در میان ما رواج دارد، از روزگاران قدیم، آنقدر در میان اقوام و ملل مختلف وجود داشته است که برای آن داستانها، قصههای خواندنی و حتّی ضربالمثل ساختهاند. «خَتنه کردن» پسران یکی از این مسائلی است که روزانه، خصوصاً در کشورهای مسلمان، با آن رو به رو هستیم؛ امّا آیا میدانید که خِتان (ختنه کردن) چه ریشه و پیشینهای دارد؟
شتر مرغ در ۲ – ۴ سالگی از نظر جنسی به بلوغ می رسد . تولید مثل در شتر مرغ ها وابسته به نور است و با افزایش طول روز فصل تولید مثل آغاز می شود. اندازه ی بیضه های شتر مرغ در طول فصل تولید مثل ممکن است تا ۴ برابر افزایش یابد . پرنده های نر در خارج از فصل تولید مثل اسپرم تولید نمی کنند و تولید اسپرم که تحت کنترل هورمون FSH می باشد در این فصل اتفاق می افتد .